گزارش های یک خبرنگار

حقیقت را نباید در ذهن نگاه داشت

گزارش های یک خبرنگار

حقیقت را نباید در ذهن نگاه داشت

سوزن به خود


من ذاتا آدمی هستم که خیلی به جزییات یک کار اهمیت می‌دم و به همین خاطر در هر کاری که انجام می‌دم بهترین مسیر و شکل رسیدن به هدف خودم را انتخاب می‌کنم که غالبا از بین چندین راه‌حل موجود انتخاب می‌شود‌‌. به همین خاطر همیشه این نظم و رعایت نکاتی که برای خیلی‌ها مهم نیست باعث شده تو هر کار مشابه با یک فرد دیگر پیشروتر باشم و در عین حال برای پیشرفت بیشتر انگیزه بیشتری پیدا کنم‌‌. اما همیشه کارهای من صددرصد بدون اشکال نبوده و در آینده هم نخواهد بود چون ما آدم‌ها با اشتباه کردن است که یاد می‌گیرم و باتجربه می‌شویم‌‌. اما نوع برخورد با یک اشتباه خیلی مهم است‌‌. خودم در مواجهه با کسی که اشتباه کرده با بهترین برخورد و تعامل دوستانه موضوع را پیگیری می‌کنم‌‌. چند روز پیش در یکی از کارها که البته مربوط به روزنامه بود یک اشتباه سهوی ساده مرتکب شدم که به خاطر مشغله فراوان روزانه و از طرفی تمرکز همیشگی من به روی چند کار همزمان که دیگه برای من به یک عادت تبدیل شده به وجود آمد‌‌. حالا به این کار ندارم که برای من شاید هر 1000 روز یک بار یک همچنین موردی پیش بیاید که به پشتوانه همان اصولی است که در ابتدا گفتم «دقت در جزییات و انتخاب بهترین راه» یک فیلتر بازدارنده همیشه وجود دارد‌. اما برخورد کسی که قصد داشت این اشتباه رو به من گوشزد کند خیلی تعجب برانگیز بود به طوری که یاد ضرب‌المثل معروف «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران» افتادم‌‌. من هیچ گاه سعی نمی‌کنم از حریم احترام و اصول خودم خارج بشم اما به نظرم، ما آدم‌ها بهتره در هر کاری اول ببینیم کارهای خودمون چقدر صواب هست و برای دیگران ناصواب، بعد سعی کنیم تا بدون توجه به بهترین راه حل با جنجال، یک اشتباه ساده رو در بوق و کرنا کنیم‌‌. من این قدر شجاعت دارم و داشتم که به اشتباه خودم اعتراف کنم اما آیا همه این جرات را دارند؟


منبع :

روزنامه جهان صنعت + لینک دوم

گزارش در یک نگاه لینک دوم


لسان‌الغیب در واگن قطار


همیشه هر وقت با قطار به مسافرت میرم هیجان‌زده هستم. بعضی‌ها این جور سفر کردن رو دوست ندارند اما من عاشق قطار هستمفکر کنید وقتی بلیت رزرو می‌کنید نمی‌دونید پنج نفر بعدی در کوپه‌های شش نفره یا سه نفر دیگه در کوپه‌های چهار نفره کی هستند؟ چه جور برخوردی دارند؟ خونگرم هستند یا خونسرد یا حتی یک گروه پر شر و شور که باید فاتحه سفر با آرامش خودت رو بخونی اما با این حال تجربه آشنا شدن با آدم‌های جدید برای من همیشه فوق‌العاده هست. در آخرین سفرم به مشهد موقع رفتن یک گروه چهار نفره طلبه که در اول راه تحصیل و ارتقای سطح شناخت دروس حوزوی بودن تو واگن بودند یا موقع برگشت هم تنها دو برادر که البته باجناق هم بود همسفر من در مسافرت 14 ساعته بودند. اگر فکر می‌کنید همه هیجان‌ها فقط مربوط به داخل واگن قطار می‌شه کاملا اشتباه می‌کنید اما من این بار فقط می‌خوام از اتفاقات داخل چهار دیواری آهنی 2*2 حرف بزنمدر نوشته‌های بعدی از اتفاقات خارج از واگن هم براتون می‌نویسمموقع رفتن تنها تو واگن نشسته بودم که یک دفعه چهار تا صدای سلام و علیکم شنیدم و چهار بار هم جواب دادم. تو سفر فقط با دوتاشون تونستم ارتباط برقرار کنم، یکی کتاب می‌خوند و اصلا وارد بحث‌ها نمی‌شد و یکی دیگه هم خواب رو بیشتر از هر چیزی دوست داشت. بعد آشنایی بیشتر حتی یکی از این برادرها برام فال حافظ گرفت و تا آخرین مصرع هم خوند و تاکید داشت که «لسان‌الغیب» خیلی هوای من رو داره که البته حرفش از واقعیت هم خیلی دور نبود اما این دوست، نمی‌دونست که خدا «حافظ» من همیشه بوده و «خواجه» پرده‌ای از عنایات او را نشان داده است.


منبع :

روزنامه جهان صنعت + لینک دوم

گزارش در یک نگاه لینک دوم


کارمند


«کارمند»‌ این واژه دستمایه نوشته امروز من است. کاش یک ستون کامل به من فضا می‌دادند چون هر چقدر درباره این قشر حرف بزنیم کم است. اصل ماجرا هم به نوع رفتار و نوع تکریم ارباب رجوع کارمندان بخش دولتی برمی‌گرده. همه ما بارها به بانک‌های دولتی رفتیم، شهرداری، بیمارستان، دارایی، تامین اجتماعی و خیلی سازمان‌ها و نهادهای دولتی اما چند نفر از ما تا به حال خاطره خوبی از این ادارات و برخورد بسیار تاسف‌برانگیز کارمندانی که فکر می‌کنند مردم رعیت آنها هستند در حالی که در اصل ماجرا مردم در یک جامعه اخلاق‌مدار و متعادل همه به صورت یکسان هستند به یاد داریم. در حقیقت کارمندان به این خاطر در پایان ماه حقوق می‌گیرند که کار ارباب‌رجوع خودشون رو انجام می‌دهند که در بسیاری مواقع جوری القا می‌شه که انگار اگر کار فردی در اداره دولتی انجام شده، اون لطف کارمند بوده و نه انجام وظیفه‌اش!! اما کاش داستان فقط به همین‌جا برمی‌گشت. در خیلی مواقع شما اگر جرات دارید از کارمند مورد نظر یک سوال بپرسید با چنان خشم و غضبی به شما نگاه می‌کند که انگار گناه کبیره مرتکب شده‌اید و آن کارمند مامور رسیدگی به گناهان شما است و اگر کارتان را عقب نیندازد یا بی‌احترامی نکند می‌توانید به خوش‌شانس بودن خودتان ایمان بیاورید. برای من که تقریبا با حقوق شهروندی خودم آشنا هستم بارها این مسایل پیش اومده و تا جایی که تونستم جایگاه‌ها را برای این‌گونه کارمندان مشخص کرده‌ام اما همیشه یا اتفاقی نیفتاده یا اون کار با سنگ‌تراشی و عقب انداختن به سرانجام نرسیده و در نهایت به سکوت و خشم فرو رفته تبدیل شده است. در آخر ذکر این نکته که در بین بخش بزرگی از این‌گونه کارمندان، افراد مسوول‌پذیر که راه انداختن کار مردم را همیشه اصل کار خود قرار داده‌اند هم وجود دارد ضرروی است.


منبع :

روزنامه جهان صنعت + لینک دوم

گزارش در یک نگاه لینک دوم


لبخند بزن


 همه ما وقتی برای اولین بار چشمهامون رو صبح‌ها باز می‌کنیم و می‌فهمیم که یه روز دیگه شروع شده، کارهای تکراری روز قبل رو انجام می‌دیم بدون شاید ذره‌ای تغییر که با کمی چشم پوشی باید بگم به یک عادت تبدیل شده. بعد هر کدوم به سراغ دنیای خودمون میریم. یکی میره سرکار، اون یکی دانشگاه و حتی خیلی‌ها شرایط تازه‌تری مثلا باشگاه ورزشی رفتن را تجربه می‌کنند اما سوال من دقیقا این هست که چند نفر از ما وقتی صبح که از خواب بیدار می‌شیم تو آینه به صورت و موهای ژولیده خودمون نگاه می‌کنیم «البته من از قسمت مو معافم» لبخند می‌زنیم و اولین انرژی مثبت روز رو به خودمون هدیه میدیم. من خودم جزو اکثریت هستم و کم پیش اومده این کار رو انجام بدم اما هر بار لبخند زدم تو آینه ناخودآگاه یه حس خوب وارد بدنم شده و اون روز بهترین اتفاق‌ها برام افتاده، فقط نمی‌دونم چرا فرداش یادم می‌ره که بازم بخندم. میدونم چون این قدر گیج و منگ می‌شیم، استرس رسیدن به سرکار یا دانشگاه یا هر جایه دیگه داریم که یادمون می‌ره به خودمون لبخند هم بزنیم. از این بدتر وقتی هست که با یک قیافه جدی و شاید طلبکارانه به مردم تو مسیر بیرون از خونه نگاه می‌کنیم. کاش بتونیم به همدیگه بخندیم و انرژی مثبت بدیم اما تعجب نکنیم. کاش اگه امروز یکی بهمون خندید ما هم بهش لبخند هدیه بدیم. آدم افسوس می‌خوره چهره مردمان آن سوی آب‌ها رو می‌بینه که چقدر انرژی تو صورتشون هست بعد با مردمان خودش که مقایسه می‌کنه دچار یاس فلسفی می‌شه.

 

منبع :

روزنامه جهان صنعت + لینک دوم

گزارش در یک نگاه لینک دوم


شکسته شدن حریم‌خصوصی


یکی از حساس‌ترین موضوعات زندگی ما آدم‌ها که هر روز به شدت مراقبش هستیم «حریم‌خصوصی» است. اگر بخواهیم این کلمه قرمز رنگ رو ساده ترسیم کنیم باید یک دایره بکشیم بعد یه چیزهایی را بگذاریم داخلش و یه چیزهایی بگذاریم بیرون دایره. هر روز حداقل سه ساعت تو مترو از یک شهر «کرج» به یک شهر دیگه «تهران» برای رفتن به محل کارم در رفت و آمد هستم. بسیار متاسفم که باید بگم بارها شاهد شکسته شدن حریم خصوصی افراد با چشمان متعجب خودم بودم، این عمل غیر‌اخلاقی به سرگرمی بعضی آدم‌های نادان، بی‌فرهنگ و متجاوز تبدیل شده و قربانی‌ها هم در بیشتر مواقع در جریان ورود این متجاوزها به حریم خصوصی خودشون نیستند ! باید یک نمونه رو براتون مثال بزنم تا به عمق ماجرا پی ببرید. از اینجا به بعد لازمه که نوشته‌ها رو تو ذهنتون به تصویر واقعی تبدیل کنید. تصور کنید یه نفر تو مترو ایستاده و در کنارش تو واگنی که بعضی مواقع نفس کشیدن هم سخت میشه کلی آدم دیگه هم هستند. حالا صدای پیام کوتاه یکی از موبایل‌ها به گوش می‌رسه، قربانی داستان واقعی ما  مشغول خوندن این پیام می‌شه‌ اما خوب که به پشت سرش نگاه کنی می‌بینی به صفحه تلفن‌همراه به جای دو چشم، دو جفت چشم خیره شده و عملا پیام شخصی که شاید خیلی احساسی باشه یا حتی حاوی اطلاعات مهمی باشه با شکسته شدن حریم شخصی، در کمتر از یک دقیقه به یک تابلو اعلانات تبدیل می‌شه. شاید بگید خب، آدم تو مترو و جای شلوغ نباید مثلا پیام کوتاه بخونه، اما این پاک کردن صورت مساله است. کی می‌تونه تضمین کنه یک پیامک ارزش نجات دادن یک زندگی، جلوگیری از بی‌آبرویی و خیلی اتفاقات بزرگ دیگه رو نداشته باشه؟ من چند بار سعی کردم چشم تو چشم اون متجاوز بشم و با نگاهم بفهمونم حق نداره به این کارش ادامه بده اما اون آدم این قدر تو کارش مصمم هست که حتی نگاه سنگین من رو نمی‌بینه و تا کلمه آخر رو هم نخونه سرش رو بر‌نمی‌گردونه جایی که باید باشه!! 


منبع :

روزنامه جهان صنعت + لینک دوم

گزارش در یک نگاه لینک دوم