هادی مومنی- این روزها تقریبا به هر رسانه مکتوب، مجازی یا حتی اگر به شبکههای پرطرفدار صداوسیمای ایران کمی توجه کنید، متوجه میشوید که «سهام عدالت» بهعنوان یک سوژه پرطرفدار برای مردم، یکی از محورهای گزارش، مصاحبه و تحلیلهای متفاوت رسانههاست. «سهام عدالت» که با هدف تحقق عدالت اجتماعی بیش از 10 سال است وارد واژگان اقتصاد کشور شده، تا امروز بیشتر از آنکه هدف اصلی آن تامین شود، بیشتر به یک شوآف تبلیغاتی ناتمام در دولتها و مقامات اجرایی این پروژه تقریبا شکستخورده تبدیل شده است. وضعیت این برنامه عدالتمحور ناکام تا امروز که یک جامعه 50 میلیونی از مردم را شامل میشود طی سالهای گذشته نشان میدهد «سهام عدالت» بیشتر از آنکه بتواند در حقیقت به یک حداقل عدالت همگانی ختم شود، به برنامهای تبلیغاتی برای دولتها دولت (احمدینژاد و حسن روحانی) تبدیل شد تا هر از چندی با ایجاد بمبارانهای رسانهای گسترده از سوی مقامات اجرایی این پروژه، حاشیههای تازه به جای اصل ماهیت «سهام عدالت» جایگزین هدف عالیه آن شود. افزون بر این ظاهرا همه ماجرا با یک سناریوی از پیش تعیینشده از طرف مسوولان اجرایی «سهام عدالت» که بهطرز غیرقابل باوری تمایل شدیدی به رسانهها دارند بهطوریکه هر روز در حال خبرسازیهای تکراری و بیارزش هستند، در حال اجرا شدن است تا اصل موضوع از نگاههای مطالبهگر مردم دور شود. تکرار مباحثی همانند «شیوه پرداخت سود، زمانبندیهای تسویه، مرده یا زنده بودن مشمولان، پرداخت نیمی از سود، زیانده یا سودده بودن پرتفوی سهام عدالت، ارائه و تایید اطلاعات مشمولان، ارزش این سهام، محاسبه قیمتگذاری، بازده و...» نهتنها تا امروز برای مردم به مالکیت این سهام منجر نشده بلکه همچنان دایره نمایش تکراری و غمانگیز «سهام عدالت» برای مردم به یک سرگرمی خستهکننده منتهی شده است. در آن سو دولت به جای آنکه بتواند این پروژه را بعد از بیش از 10 سال به سرانجام برساند، به اصلیترین عامل بازدارنده برای روشن شدن واگذاری قطعی «سهام عدالت» به مردم تبدیل شده و مشخص نیست تا چه زمانی این بازی با 50 میلیون مشمول «سهام عدالت» ادامه خواهد داشت.
منبع :
روزنامه جهان صنعت : PDF صفحه نخست + PDF دوم + لینک اول + لینک دوم + تصویر گزارش
بازتاب :
پیشخوان
همه ما وقتی برای اولین بار چشمهامون رو صبحها باز میکنیم و میفهمیم که یه روز دیگه شروع شده، کارهای تکراری روز قبل رو انجام میدیم بدون شاید ذرهای تغییر که با کمی چشم پوشی باید بگم به یک عادت تبدیل شده. بعد هر کدوم به سراغ دنیای خودمون میریم. یکی میره سرکار، اون یکی دانشگاه و حتی خیلیها شرایط تازهتری مثلا باشگاه ورزشی رفتن را تجربه میکنند اما سوال من دقیقا این هست که چند نفر از ما وقتی صبح که از خواب بیدار میشیم تو آینه به صورت و موهای ژولیده خودمون نگاه میکنیم «البته من از قسمت مو معافم» لبخند میزنیم و اولین انرژی مثبت روز رو به خودمون هدیه میدیم. من خودم جزو اکثریت هستم و کم پیش اومده این کار رو انجام بدم اما هر بار لبخند زدم تو آینه ناخودآگاه یه حس خوب وارد بدنم شده و اون روز بهترین اتفاقها برام افتاده، فقط نمیدونم چرا فرداش یادم میره که بازم بخندم. میدونم چون این قدر گیج و منگ میشیم، استرس رسیدن به سرکار یا دانشگاه یا هر جایه دیگه داریم که یادمون میره به خودمون لبخند هم بزنیم. از این بدتر وقتی هست که با یک قیافه جدی و شاید طلبکارانه به مردم تو مسیر بیرون از خونه نگاه میکنیم. کاش بتونیم به همدیگه بخندیم و انرژی مثبت بدیم اما تعجب نکنیم. کاش اگه امروز یکی بهمون خندید ما هم بهش لبخند هدیه بدیم. آدم افسوس میخوره چهره مردمان آن سوی آبها رو میبینه که چقدر انرژی تو صورتشون هست بعد با مردمان خودش که مقایسه میکنه دچار یاس فلسفی میشه.
منبع :
همیشه به دست آوردن پول به عنوان یک هدف مهم و تاثیرگذار در زندگی انسانها مطرح بوده است و سرمایهگذاری نقدینگی حاصل شده هم در نقطه مقابل یکی از چالشبرانگیزترین مسایلی است که همه مردم با آن روبهرو هستند. در اقتصاد همه کشورها و همچنین ایران راههای سرمایهگذاری متنوع و با ریسکهای متفاوتی برای افراد جامعه وجود دارد که شرایط اقتصادی و سیاسی کشورها، فرهنگسازیهای نهادینه شده و نوع نگاه به پسانداز و سرمایهگذاریهای کوتاه و بلندمدت، شفافیت و کارکرد سیستم اقتصادی که به کارا و ناکارا بودن منتهی میشود، آموزشهایی که از ابتدا در سیستمهای آموزشی پایه وجود داشته است، هوش اقتصادی و... تعیینکننده چگونگی سرمایهگذاری مردم در نهادها و بازارهای مالی همچون بورس، بانک، مسکن، ارز و... بوده است.آمارهای موجود که درباره کیفیت و چگونگی سرمایهگذاریهای مردم در کشورهای جهان را به تصویر میکشد به خوبی نشاندهنده این نکته است که در کشورهای توسعهیافته مردم با خیال و آرامش بیشتر در کنار ریسکهای متعارف و معمول اقدام به سرمایهگذاری در بازارهای مالی میکنند و به راحتی میتوانند یک تحلیل کوتاهمدت و بلندمدت برای سرمایهگذاری و بازده آن براساس نوع و کیفیت فعالیت موسسات و نهادهای سرمایهپذیر که در آن اقدام به سرمایهگذاری کردهاند، داشته باشند. همه این موضوعات در ابتدا به شفافیتهای کامل مراکز مالی در مسایل و روندهای کاری خود که بدون دخالت خاص و دستوری از سوی سیستم حاکم دولتی باز میگردد و در مرحله دوم فرهنگسازیهای صورت گرفته و تبلیغات سالم که به دعوت مردم به سرمایهگذاری منتهی میشود، مرتبط میباشد. این عوامل همانند تکههای یک پازل که به درستی در کنار هم قرار گرفتهاند تکلیف و دورنمای سرمایهگذاریها را در همه بازارهای مالی روشن کرده است. اما در کشور ما این معیارهای اساسی و تاثیرگذار یا کمرنگ هستند یا اساسا وجود خارجی ندارند تا مردم بتوانند برای سرمایهگذاری به راحتی اقدام کنند و نهادهای پیشرو را برای انتقال نقدینگیهای خود به آنجا برای سرمایهگذاری و کسب بادزهی
انتخاب کنند.
در این بین بورس اوراق بهادار در میان نهادهای سرمایهگذار موجود کشور همانند مسکن، بانک، ارز، بانک و... ناامیدکنندهترین وضع را داراست.این در حالی است که بورس با نزدیک به 50 سال فعالیت حرفهای و منظم تنها توانسته است نزدیک به پنج میلیون نفر را جذب کند تا با سرمایهگذاری در این نهاد مالی در پی کسب سود و بازدهی باشد. اگر جمعیت فعلی ایران که 75 میلیون نفر است را به این آمار اضافه کنیم به خوبی به بیانگیزگی مردم عادی برای سرمایهگذاری و سپردن پولهای نقد خود به تالار شیشهای پی میبریم. این تعداد سرمایهگذار داخلی به سادگی نشاندهنده این موضوع است که به طور میانگین هر سال تنها یکصد هزار نفر در بورس جذب میشوند و تنها در سالهای اخیر این روند تسریع شده است.
برای اینکه بتوانیم به چرایی عدم استقبال مردم بهخصوص آن
قسمتی از جامعه که هرازگاهی پول و نقدینگیهای خود را تقریبا به سوی هر بازاری جز
بورس سرازیر میکنند، بپردازیم باید به این موارد توجه کنیم که آیا بورس همانند
سایر بازارهای موازی مثل مسکن، بانک، ارز، بانک و... توانسته است جذابیت، بازدهی و
ورود و خروج آسان نقدینگیها را داشته باشد؟
آیا ریسکهای فزآینده این نهاد مالی که همگان در اولین
واکنش برای دلیل عدم سرمایهگذاری در بورس عنوان میکنند به طوری که حتی بازدهی و
سودهای فوقالعاده آن را هم بیاهمیت میکند به خوبی برای سرمایهگذاران روشن شده
است تا اطمینانی که مردم به سایر بازارهای مالی موازی دارند برای بورس هم حاصل
شود؟ آیا کارکرد و فعالیتهای شرکتهای بورسی، قوانین موجود
سازمان بورس برای شرکتها و سهامداران، دخالتهای گاه و بیگاه دولت و... به سمتی
بوده است که یک فرد عادی جامعه انگیزه ورود به بورس را پیدا کند؟
افزونبر همه این موارد در بازار فعلی ایران که حقوقیها سهم قابل توجهی در معاملات بورس دارند و حقیقیها در بسیاری از زمانها بدون داشتن لابیها و رانتهای اطلاعاتی که حقوقیها دارند متضرر میشوند، آیا یک فرد معمولی که سرمایه خود را با هزار زحمت و دردسر کسب کرده است میتواند به این نهاد مالی اطمینان کند. طبیعتا زمانی که با خرید چند سکه یا هزاران دلار در بازار ارز و در سویی دیگر با سرمایهگذاری در املاک و مستغلات و... بعضا میشود یکشبه ره صد ساله را طی کرد که البته به ضعف در ساختارهای اقتصاد بیمار و رانتی ایران بر میگردد چرا باید مردم معمولی و حتی سرمایهگذاران به سرمایهگذاری در بازار بورسی فکر کنند که در کنار عدم جلب اعتماد در پارهای از زمانها بازدهی آن حتی به زیر پنج درصد هم میرسد که پایینترین بازدهی در میان همه بازارهای مالی است. در کنار آن باید به ضعف فرهنگسازی و عادت سنتی ایرانیان که با واژه صبر بیگانه هستند هم توجه کرد چراکه به همان میزان که سازمان بورس برای دعوت مردم بجز چند سال اخیر طی نزدیک به 50 سال فعالیت، فرهنگسازی را در سرلوحه فعالیتهای غیرمالی خود قرار داده است، سرمایهگذاران ایرانی نیز برای کسب بازدهی منتظر سودهای بلندمدت نمیمانند و بزرگترین مزیت فعالیت بورس را که ماندگاری و گذشت زمان میباشد را نادیده میگیرند.
به هر ترتیب اگر مسوولان اقتصادی و بورس در کشور انتظار دارند که مردم به بازار سرمایه هم توجه داشته باشند و نقدینگی خود را به این نهاد مالی هم منتقل کنند باید موارد ذکر شده در این گزارش را مورد توجه قرار دهند و سه گانه «شفافیت، اعتماد و بازدهی» را مورد توجه جدی قرار دهند تا مردم عادی هم با تحلیل این سهگانه به سرمایهگذاری در بورس اقدام کنند و همه این نکات زمانی به واقعیت تبدیل میشود که در عمل هم برای آن تلاش شود و تنها به شعار دادن یا حرفهای کلیشهای همانند اینکه حرفههای به بورس بیایند، به صندوقهای سرمایهگذاری فکر کنید، نگاهتان همیشه بلندمدت باشد پرداخته نشود تا بورس ایران هم همانند بورسهای سایر کشورهای توسعهیافته با عمیق شد و حضور بخش بزرگی از مردم بتواند تاثیرگذاری خود را بر معادلات اقتصادی و کلان کشور بازی کند و از سویی دیگر مسوولان هم این نهاد مالی را جدی بگیرند و آن را به گوشهای از اقتصاد کشور همانند بچه سر راهی الصاق نکنند و بازار سرمایه کشور را همیشه به عنوان یک مرکز اقتصادی یا همان دماسنج اقتصادی تحولات جاری کشور مورد ارزیابی قرار دهند نه اینکه هرازگاهی با بیان سخنان شعاری طوری با بورس برخورد میکنند که حتی مردم عادی هم متوجه میشوند که این نهاد آنچنان که باید در میان بازی بزرگان اقتصاد ایران جای ندارد.
منبع :