گزارش های یک خبرنگار

حقیقت را نباید در ذهن نگاه داشت

گزارش های یک خبرنگار

حقیقت را نباید در ذهن نگاه داشت

لسان‌الغیب در واگن قطار


همیشه هر وقت با قطار به مسافرت میرم هیجان‌زده هستم. بعضی‌ها این جور سفر کردن رو دوست ندارند اما من عاشق قطار هستمفکر کنید وقتی بلیت رزرو می‌کنید نمی‌دونید پنج نفر بعدی در کوپه‌های شش نفره یا سه نفر دیگه در کوپه‌های چهار نفره کی هستند؟ چه جور برخوردی دارند؟ خونگرم هستند یا خونسرد یا حتی یک گروه پر شر و شور که باید فاتحه سفر با آرامش خودت رو بخونی اما با این حال تجربه آشنا شدن با آدم‌های جدید برای من همیشه فوق‌العاده هست. در آخرین سفرم به مشهد موقع رفتن یک گروه چهار نفره طلبه که در اول راه تحصیل و ارتقای سطح شناخت دروس حوزوی بودن تو واگن بودند یا موقع برگشت هم تنها دو برادر که البته باجناق هم بود همسفر من در مسافرت 14 ساعته بودند. اگر فکر می‌کنید همه هیجان‌ها فقط مربوط به داخل واگن قطار می‌شه کاملا اشتباه می‌کنید اما من این بار فقط می‌خوام از اتفاقات داخل چهار دیواری آهنی 2*2 حرف بزنمدر نوشته‌های بعدی از اتفاقات خارج از واگن هم براتون می‌نویسمموقع رفتن تنها تو واگن نشسته بودم که یک دفعه چهار تا صدای سلام و علیکم شنیدم و چهار بار هم جواب دادم. تو سفر فقط با دوتاشون تونستم ارتباط برقرار کنم، یکی کتاب می‌خوند و اصلا وارد بحث‌ها نمی‌شد و یکی دیگه هم خواب رو بیشتر از هر چیزی دوست داشت. بعد آشنایی بیشتر حتی یکی از این برادرها برام فال حافظ گرفت و تا آخرین مصرع هم خوند و تاکید داشت که «لسان‌الغیب» خیلی هوای من رو داره که البته حرفش از واقعیت هم خیلی دور نبود اما این دوست، نمی‌دونست که خدا «حافظ» من همیشه بوده و «خواجه» پرده‌ای از عنایات او را نشان داده است.


منبع :

روزنامه جهان صنعت + لینک دوم

گزارش در یک نگاه لینک دوم